نقطه های روشن ایمان من چشمان توست ...

پیام های کوتاه
  • (25 دقیقه قبل)
    :-(
۱۰ مرداد ۰۱ ، ۰۴:۰۷

از سری پست های کاملا غیر مرتبط

۱_ داریم کسی که داشته باشه تجربه خاموش کردن ارادی ذهن رو؟ که ذهن از این دویدن دائم و چیدن مقدمات و گرفتن نتیجه های مختلف و سرگردانی بینشون دربیاد، خاموش بشه و بتونی دقایقی زندگی کنی بدون این که این چرخ دنده‌ها با سرعت هزار بر ثانیه دور خودشون بدون؟ داریم؟

۲_خیلی وقت پیش استاد بهم گفت ذهن جوالی داری، اون قدر که سر خودت رو هم کلاه می ذاره 

۳_دلم می خواد از غم بزرگ رابطه ی بین اوبی وان و آناکین بگم ، اول کسی باشه که بفهمه، دیده باشه و تجربه کرده باشه ، دوم این که ذهن لعنتی خفه خون بگیره و در باب بی ارزشی ش داد سخن نده

۴_ از سوم دبیرستان این مونده توی دلم که این رابطه چقدر پیچیده بود، این که آناکین به اوبی وان به چشم پدر نگاه می کنه و اوبی وان به آناکین به چشم برادر، چقدر دردناک، چقدر دردناک

۵_ولی من همیشه اعتقاد داشتم اوبی وان عقل و خرد آناکین بود و پادمه قلب و احساسش، هر گندی که آناکین زد، زمانی بود که اوبی وان نبود.

۶_اینا عوارض دیدن سریال اوبی وان بود، سریال همه ی تلاشش رو گذاشت روی تحریک حس نوستالژیک مخاطب و بی شکل بی رحمانه ای موفق بود

۷_ بعد از دیدن فیلم یا سریال شدیدا احتیاج به حرف زدن درباره ش دارم ، سر همین یکی از دوست هام رو معتاد دکتر هو کردم:) فقط برای این که با هم بشینیم از داستان ریور سانگ لذت ببریم

۸_چرا الان ، بعد از این همه مدت اومدم اینا رو نوشتم ؟ چون نمی خواستم توی جایی که به نام خودم شناخته میشم اینا رو بنویسم، دلم می خواست بنویسم، بدون اینکه بعدش بخوام برگردم و ویرایش کنم، رهای رها

۹_دهه ی اول محرم و سطح دغدغه های من🤦 ( اینا صدای همون دهنه که محض رضای خدا یه لحظه خفه خون نمی گیره)

۱۰_درگیرم، درگیر یه خستگی و ناتوانی عجیب و غریب جسمی و روحی که اصلا نمی دونم از چیه؟ از جسم شروع شد به روح رسید یا برعکس؟ هرچی هست بدجور منو انداخته، در حدی که وقتی پسرم صدام میکنه و بخوام بلند شم، این قدر طول می کشه تا بتونم همه ی انرژی مون رو جمع کنم برای بلند شدن که پسرم بنده خدا کلافه می شه، بیشتر از همه اون بنده ی خداست که داره آسیب می بینند از حال داغون من، حوصله ی اونو از همه بیشتر ندارم، بمیرم براش:`(

۱۱_مشاورمو خفه می کنم اگه بازم بخواد سر این قضیه کوتاه بیاد و بگه خودت داری بزرگش می کنی😡

۱۲_چقدر خوب بود که نوشتم، چقدر خوب


پ.ن:الان که دوباره خواندنش دیدم اصلا هم غیر مرتبط نیستن،کاملا هم مرتبطه 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۱۰
دینا .م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی